داستان واقعی دارک | میخواست من و بذاره تو ویترین عروسکهاش

داستان ترسناک مامانبزرگم از تو قصر

داستان ترسناک واقعی|یکی تو سفر من و نامزدم و رو تخت دید میزد🔞

داستان ترسناک واقعی| میخواستن من و بدزدن😰

داستان واقعی | با یه دختر خشگل و داف تو اینستاگرام قرار گذاشتم

داستان ترسناک واقعی| هر شب از پشت پنجرم صدای سوت زدن میشنیدم تا اینکه..

مجبور شدن با اجنه هم خونه بشم !داستان ترسناک واقعی!

داستان ترسناک واقعی| با رفیقام رفتیم کابین عموم

داستان ترسناک واقعی| تو دارک وب دوست پسر پیدا کردیم

داستان دارک❌ | مرد عروسکی توی ماشین

داستان واقعی ترسناک| با یه پسر جذاب لعنتی تو اینترنت دوست شدم

داستان واقعی مامانبزرگم از ملاقات با شیطان

داستان ترسناک واقعی| پسره بهم گفت میخاد من و مدل بکنه..

داستان ترسناک واقعی| تو استخر بودیم که..

مامانم وادارم میکرد تا با کسی که مزاحمم میشد دوست شم

داستان واقعی ترسناک| یه شب تو خیابون راه میرفتم که با یه دختر آشنا شدم

داستان ترسناک واقعی| آخر شب سوار ماشین شدم و بعد..😰

داستان ترسناک واقعی| با لباس زنونه رفتم پیش پسرا

2 داستان بسیارترسناک واقعی (دارم می بینمت - فروشگاه)

یه روانی تو پارتی گفت عاشق منه